بررسی شکست نینتندو Wii U – پارت دوم از ناکامی تا تولد نینتندو سوییچ

در پارت اول دربارهی دلایل شکست Wii U صحبت کردیم — از بازاریابی اشتباه گرفته تا کمبود بازیها و طراحی پیچیده. اما داستان نینتندو در آنجا تمام نشد.
برعکس، همین شکست باعث شد تا این شرکت به بازنگری کامل در استراتژی خود دست بزند و در نهایت، یکی از موفقترین کنسولهای تاریخ را خلق کند: نینتندو سوییچ (Nintendo Switch).
در این بخش بررسی میکنیم که چگونه شکست Wii U نهتنها پایان یک دوره نبود، بلکه به نقطهی تولد دوبارهی نینتندو تبدیل شد.
درس بزرگ نینتندو از Wii U: سادگی، ارتباط و شفافیت

Wii U بهدلیل طراحی گیجکنندهاش بازیکنان را سردرگم کرد. بسیاری از مردم حتی نمیدانستند کنسول جدید است یا فقط کنترلر جدیدی برای Wii.
نینتندو با مشاهدهی این واکنشها، تصمیم گرفت در نسل بعد همه چیز را ساده کند.
به همین دلیل، وقتی نینتندو سوییچ معرفی شد، پیام اصلی بسیار روشن بود:
«یک کنسول که میتوانید هرجا ببرید و روی تلویزیون هم بازی کنید.»
هیچ ابهامی در کار نبود. سختافزار ساده، طراحی کاربردی و عملکرد مستقیم باعث شد سوییچ حتی برای کاربران غیرحرفهای هم قابل درک باشد.
نینتندو فهمید که نوآوری وقتی معنا دارد که مردم بتوانند آن را بفهمند و استفاده کنند.
تغییر در استراتژی بازاریابی و ارتباط با بازیکنان

دومین درسی که نینتندو از شکست Wii U گرفت، اهمیت ارتباط با مخاطبان بود. Wii U تقریباً هیچ کمپین تبلیغاتی مؤثر و جهانی نداشت و حضور رسانهای نینتندو در آن دوره بسیار محدود بود.
اما در دوران سوییچ، این موضوع کاملاً تغییر کرد.
نینتندو با معرفی ویدیوهای ساده و کوتاه، دقیقاً به مردم نشان داد که کنسولش چه کار میکند. از تبلیغات تلویزیونی گرفته تا نمایش در شبکههای اجتماعی، همه چیز بر پایهی تجربهی واقعی کاربر ساخته شد.
شعار تبلیغاتی سوییچ — «Play Anytime, Anywhere, with Anyone» (هر زمان، هر جا، با هرکس بازی کن) — همان چیزی بود که مردم میخواستند بشنوند.
در واقع، نینتندو با سوییچ نه فقط یک محصول، بلکه یک سبک زندگی جدید در گیمینگ را معرفی کرد.
تمرکز دوباره بر بازیها و همکاری با ترد پارتیها

یکی از بزرگترین اشتباهات Wii U، کمبود بازیهای بزرگ در زمان عرضه بود. نینتندو این بار مطمئن شد که چنین چیزی تکرار نشود.
سوییچ با The Legend of Zelda: Breath of the Wild عرضه شد؛ یکی از بزرگترین و تحسینشدهترین بازیهای تاریخ.
در کنار آن، در همان سال نخست بازیهایی مثل Mario Kart 8 Deluxe، Splatoon 2، Super Mario Odyssey و Xenoblade Chronicles 2 منتشر شدند و نشان دادند که این کنسول از نظر نرمافزاری غنی است.
نینتندو همچنین روابطش با شرکتهای ترد پارتی را بهطور کامل بازسازی کرد. برخلاف Wii U، سوییچ به پلتفرمی تبدیل شد که حتی استودیوهای بزرگ مانند Bethesda، Ubisoft، Capcom و Square Enix نیز از آن پشتیبانی کردند.
این همکاریها باعث شد بازیهایی مثل The Witcher 3، DOOM و Resident Evil روی سوییچ بیایند و دامنهی مخاطبان نینتندو را گسترش دهند.
تغییر در تفکر فنی و طراحی محصول

نینتندو در دوران Wii U گرفتار ایدهای شد که نه خانگی بود و نه قابل حمل. اما در سوییچ، مسیر مشخص بود: ترکیب کامل این دو جهان.
مهندسان نینتندو سیستم را طوری طراحی کردند که سبک، مقاوم و قابل استفاده در هر شرایطی باشد. Joy-Conها بهگونهای ساخته شدند که برای خانوادهها و گیمرهای حرفهای به یک اندازه کاربردی باشند.
نینتندو همچنین فهمید که برای حفظ ارتباط با جامعهی گیمرها، باید پشتیبانی نرمافزاری مداوم و فروشگاه دیجیتال قدرتمندی داشته باشد.
برخلاف Wii U که eShop آن کند و ناقص بود، فروشگاه دیجیتالی سوییچ ساختار روان، سریع و جذابی دارد و بازیهای مستقل (Indie) را نیز در کنار عناوین بزرگ به نمایش میگذارد.
از شکست به موفقیت؛ نینتندو دوباره متولد شد

فروش جهانی Wii U در حدود ۱۳ میلیون دستگاه متوقف شد، اما سوییچ توانست تنها در پنج سال بیش از ۱۴۰ میلیون دستگاه بفروشد.
این اختلاف عددی، فقط نتیجهی سختافزار بهتر نیست، بلکه حاصل درس گرفتن از اشتباهات گذشته است.
نینتندو یاد گرفت که در دنیای بازی، شکست گاهی بهترین معلم است. Wii U به شرکت یاد داد چگونه باید با مخاطبش صحبت کند، چگونه محصولش را ساده و جذاب طراحی کند و چگونه بازی را در مرکز همه چیز قرار دهد.
امروز اگر Switch 2 به یکی از پرفروشترین کنسولهای نسل جدید تبدیل شده، ریشهاش در همان شکست تلخ Wii U است.
جمعبندی

Wii U شکست خورد، اما شکستش نینتندو را متحول کرد.
از دل همان شکست، نینتندو فهمید که رمز موفقیت در درک نیازهای واقعی بازیکنان است، نه صرفاً در نوآوریهای پیچیده.
سوییچ نشان داد که نینتندو هنوز میتواند هم خلاقترین و هم موفقترین شرکت صنعت بازی باشد — فقط کافی است به فلسفهی اصلی خود بازگردد:
بازی باید ساده، لذتبخش و در دسترس همه باشد.